تفریحی ، سرگرمی ، سلامت ، روانشناسی ، دانلود آهنگ ، دانستی ها
علل تخریب بخشی از دیوار کاخ سعدآباد چه بود؟
جمعه 15 اسفند 1399 ساعت 12:59 | بازدید : 201 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

مدیر مجموعه تاریخی فرهنگی سعدآباد علت تخریب دیوار تاریخی این مجموعه را تشریح کرد

مرمت این دیوار تاریخی چقدر بوجه نیاز دارد؟

وضعیت فعلی دیوار تاریخی مجموعه سعدآباد به روایت مدیر این مجموعه کیا پارسا مدیر مجموعه فرهنگی تاریخی سعدآباد، در خصوص چرایی تخریب بخشی از دیوار مجموعه فرهنگی تاریخی سعدآباد و تدابیر لازم برای مرمت آن، گفت: دیواری که بخشی از آن تخریب شده، یک دیوار قدیمی و متعلق به دوره پهلوی است. بنابراین علت تخریب بخشی از آن قدمت دیوار است. دلیل دیگر تخریب بخشی از دیوار تاریخی مجموعه فرهنگی تاریخی سعدآباد این است که خیلی از جوی‌های آبی که شهرداری در مسیر دربند به تجریش درست کرده، خراب شده‌اند و آب به پایین می‌رود و در نتیجه دیوار مجموعه فرهنگی تاریخی سعدآباد که از جنس کاهگل و سنگ است، رطوبت را به خود جذب می‌کند.

او افزود: روز چهارشنبه وزیر میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی از بخش تخریب شده دیوار مجموعه فرهنگی تاریخی سعدآباد بازدید کرد و پس از آن کارشناسان و معاون میراث فرهنگی کشور به همراه مدیرکل‌ها آن را دیدند. با توجه به اینکه منطقه مورد نظر تحت مدیریت ریاست جمهوری است، تلاشی دو جانبه برای مرمت دیوار تخریب شده شروع شده؛ ما در راستای همین تلاش دوطرفه با نهاد ریاست جمهوری جلسه گذاشتیم و شرح خدمات مرمت بخش تخریب شده دیوار مجموعه فرهنگی تاریخی سعدآباد آماده شده است.

تخریب دیوار کاخ سعدآبادتخریب دیوار کاخ سعدآباد

مدیر مجموعه فرهنگی تاریخی سعدآباد گفت: مرمت این بخش تخریب شده دیوار مجموعه فرهنگی تاریخی سعدآباد پس از مشخص شدن پیمانکار و تأمین اعتبارات لازم آغاز خواهد شد البته برنامه این است که اگر بتوانیم بودجه کافی را تأمین کنیم. کل دیواری که بخشی از آن تخریب شده است، مرمت شود. طول این دیوار بیشتر از یک کیلومتر با ارتفاع ۴ متر است و برآورد میزان بودجه مرمت آن نیازمند بررسی‌های بیشتری است، اما منطقه‌ای از دیوار که ریزش کرده نزدیک به ۱۵ متر است و به نظر می‌رسد که با صرف هزینه بالغ بر ۲۰ میلیون تومان مرمت شود.

گفتنی است پیش از این در خبرها آمده بود، بارش‌های روزهای اخیر منجر به تخریب بخش‌هایی از دیوار کاخ‌ سعدآباد در خیابان جعفرآباد شده است.

گردآوری: مجله اینترنتی ماهتوتا

منبع: باشگاه خبرنگاران

خانه » تاریخ و اندیشه

برچسب‌ها: کاخ سعدآباد ,

موضوعات مرتبط: تاریخ و اندیشه , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


اولین موزه گل رز جهان ، تلفیق مدرنیته هنر و تاریخ 2021
جمعه 15 اسفند 1399 ساعت 12:58 | بازدید : 185 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

آشنایی با اولین موزه گل رز جهان در پکن Rose Museum

بهار و شکوفایی گل‌های مختلف، رنگ و رویی دیگر به طبیعت می دهد. این رنگ و روی جذاب و دلفریب چشم هر بیننده‌ای را به خود جذب می‌کند.

ما در این گزارش می‌خواهیم شما را به دیدن موزه‌ای از جنس یکی از زیباترین انواع گل‌های جهان ببریم. این موزه که در پکن چین قرار گرفته، نه تنها با محتویاتش بلکه با نمای‌ زیبا نیز یادآور بهار است.

موزه رز پکن چین اولین موزه گل رز جهان در جهان است. این موزه نگاهی مدرن به چشم‌انداز خانه‌های محصور و روستایی چین دارد. طرح بنای موزه رز پکن تلفیق مدرنیته، هنر و تاریخ است.


موزه گل

 موزه گل رزموزه گل رز  موزه گل رزموزه گل رز

گردآوری: مجله اینترنتی ماهتوتا

منبع: باشگاه خبرنگاران

خانه » تاریخ و اندیشه

برچسب‌ها: هنر ,

موضوعات مرتبط: تاریخ و اندیشه , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


رد جایزه نوبل توسط ژان پل سارتر
جمعه 15 اسفند 1399 ساعت 12:58 | بازدید : 310 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

رد جایزه نوبل توسط ژان پل سارتر،در زمان اهدای جایزه‌ی نوبل، تنها یک برنده جایزه‌ی نوبل ادبیات بوده که حاضر به پذیرش جایزه‌ی خود نشده است. ژان پل سارتر در سال ۱۹۶۴ از قبول این جایزه خودداری کرد که درباره‌ی دلایل این عدم پذیرش، بیانیه‌ا‎یی نوشت و مباحث خود را بیان کرد. ترجمه‌ی این بیانیه در ایران در سال ۱۳۴۳ در نهمین شماره‌ی مجله‌ی آرش به چاپ رسید.

بیانیه ژان پل سارتر

سخت متأسفم که قضیه شکل جنجال به خودش گرفته است؛ جایزه‌ای داده‌اند و من آن را نمی‌پذیرم؛ و این بدان سبب است که به موقع از آنچه برایم تدارک دیده می‌شد، خبردار نشدم. هنگامی‌که در فیگاروی ادبیِ پانزدهم اکتبر نوشته‌ی خبرنگار سوئدیِ روزنامه را دیدم که نظر فرهنگستان سوئد متوجه من است، هر چند که قطعی نبود، فکر کردم می‌توانم با نوشتن نامه‌ای به فرهنگستان سوئد – که فردای آن روز فرستادم- اوضاع را روبه‌راه کنم که حرفش را نزنند. نمی‌دانستم که جایزه را بی ‌آنکه نظرِ آدم را بپرسند، می‌دهند و فکر کردم هنوز وقت باقی‌ست که جلوی این کار را بگیرم. اما فهمیدم که فرهنگستان سوئد وقتی انتخابش را کرد نمی‌تواند نظرش را تغییر دهد.
دلایل من برای نپذیرفتن این جایزه – همچنانکه در نامه‌ام متذکر شدم- نه به فرهنگستان سوئد مربوط می‌شود و نه به خود جایزه. در نامه‌ام دو نوع دلیل آوردم. دلایل شخصی و دلایل عینی.
دلایل شخصی اینهاست: این نپذیرفتنِ من بی‌مقدمه نیست. من همیشه از امتیازهای رسمی روگردان بوده‌ام. پس از جنگ، در ۱۹۴۵ به من پیشنهاد «لژیون دونور» شد، اما با وجود دوستانی که در دولت داشتم، آن را نپذیرفتم. همچنین با وجود تلقین بعضی از دوستانم از تدریس در «کولژ دو فرانس» سر باز زدم.
این مربوط است به استنباط شخصیِ من از کار نویسنده. نویسنده‌ای که جهت سیاسی یا اجتماعی یا ادبی می‌گیرد، نباید جز با وسایل خاص خود، یعنی کلامِ مکتوب، عمل کند. نویسنده، هر نوع امتیازی را که بپذیرد، خواننده را مقید می‌کند؛ و این برای من قابل‌پذیرش نیست. یکسان نیست اگر پای نوشته‌ام ژان پل سارتر بگذارم یا ژان پل سارترِ برنده‌ی جایزه نوبل.
نویسنده‌ای که امتیازی از این نوع را می‌پذیرد، خود و نیز مجمع یا مؤسسه‌ای را که به او این افتخار را می‌دهد، متعهد می‌کند. علاقه من به پارتیزان‌های ونزوئلایی تنها مرا متعهد می‌کند، اما اگر ژان پل سارتر برنده‌ی جایزه نوبل از مقاومت ملی ونزوئلا طرفداری کند؛ همراه خود جایزه‌ی نوبل و فرهنگستان سوئد را نیز کشانده است.
نویسنده هرگز نباید این اجازه را بدهد که به یک «مقام رسمی» تبدیلش کنند. هر چند این کار، همچون موردِ من، به صورتی آبرومند انجام پذیرد. بدیهی است که این روشِ شخص من است و هرگز شامل خرده گیری در مورد برندگان پیشین جایزه نوبل نیست. من برای بسیاری از آنها که افتخار آشنایی‌شان را داشته‌ام ارزشی بسیار قائلم و تحسینشان می‌کنم.
و اما دلایل عینی؛
تنها مبارزه‌ای که در شرایط کنونی در جبهه‌ی فرهنگ امکان‌پذیر است، مبارزه‌ای است به خاطر همزیستی مسالمت‌آمیزِ دو فرهنگ شرق و غرب. نمی‌گویم که باید یکدیگر را در آغوش کشید؛ چه، نیک می‌دانم که روبرو شدنِ این دو فرهنگ لزوماً باید صورتِ ستیز به خود بگیرد؛ اما این ستیز باید بین انسان‌ها و فرهنگ‌ها و بدون دخالت «مقامات رسمی» جریان یابد.
من با تمام وجود تضاد بین این دو فرهنگ را حس می‌کنم و خود از این تضادها ساخته‌شده‌ام. تعلق من بی‌تردید متوجه به سوسیالیسم است و آنچه شرق نامیده می‌شود. اما من در یک خانواده‌ی بورژوا و فرهنگی بورژوازی به دنیا آمده‌ام و تربیت‌شده‌ام و این به من اجازه می‌دهد که با تمام کسانی‌که بخواهند به هر دو فرهنگ تقرب حاصل کنند، همکاری کنم؛ بااین‌وجود امیدوارم که «فرهنگ برتر» یعنی سوسیالیسم پیروز شود.
به همین دلیل است که نمی‌توانم هیچ امتیازی را از مراجع عالیِ فرهنگ، نه از شرق و نه از غرب، بپذیرم؛ حتی اگر وجودشان را نیک دریابم. هرچند تمام علائقم در جهت سوسیالیسم است اما اگر بنا بود جایزه‌ی لنین را هم به من بدهند، از پذیرفتنش سرباز می‌زدم.
می‌دانم که جایزه نوبل به‌خودی‌خود جایزه‌ی بلوک غرب نیست، اما چنین چیزی از آن می‌سازند و یحتمل حوادثی پیش آید که در اختیار اعضای فرهنگستان سوئد نیست. هم ازین روست که در شرایط کنونی جایزه‌ی نوبل به‌طور عینی امتیاز ویژه‌ی نویسندگان غرب و یا یاغیان شرق، تلقی می‌شود. مثلاً این جایزه به پابلو نرودا که از بزرگ‌ترین شاعران آمریکای جنوبی ست، داده نشد. از لویی آراگون، که به راستی در خور این جایزه است، به‌طور جدی حرفی به میان نیامد، جای دریغ است که به پاسترناک پیش از شولوخوف جایزه داده شد و تنها اثر ادبیات شوروی که این جایزه را ربود، کتابی بود که در خارج انتشار یافت و در زادگاه خود، کتاب ممنوعه بود، در حالیکه می‌توانستند با حالتی مشابه، تعادل را در جهت دیگر برقرار سازند.
در گیرودارِ جنگ الجزایر که «اعلامیه‌ی ۱۲۱ تن» را امضاء کرده بودیم، جایزه نوبل را با حق‌شناسی می‌پذیرفتم. زیرا در آن زمان این افتخار تنها از آن من نبود، بلکه آن آزادی، که به خاطرش مبارزه می‌کردیم، نیز سهمی می‌برد. ولی چنین پیش نیامد و اینک پس از پایان آن مبارزه است که این جایزه را به من می‌دهند.
در دلایل فرهنگستان سوئد از «آزادی» سخن به میان آمد و این کلمه ایست که می‌تواند به انحاء مختلف تفسیر شود. در غرب مفهومِ آزادی کلی ست، در حالیکه برای من آزادی مفهوم صریحی دارد. اینکه انسان بیش از یک جفت کفش داشته باشد و چندان بخورد که گرسنه نماند. به گمان من نپذیرفتن این جایزه کمتر از پذیرفتنش خطرناک است. اگر جایزه را می‌پذیرفتم خود را در معرض چیزی قرار می‌دادم که من آن را «پس گرفتن عینی» اصطلاح می‌کنم. در مقاله‌ی فیگاروی ادبی خواندم که فرهنگستان سوئد در مورد گذشته‌ی سیاسی مغشوشِ من سختگیری نخواهد کرد. می‌دانم که این مقاله عقیده‌ی فرهنگستان سوئد نیست، اما به وضوح نشان می‌دهد که پذیرفتن این جایزه از طرف من در محافلِ دست راستی چگونه تعبیر می‌شود. من این گذشته‌ی مغشوش را همچون گذشته باارزش تلقی می‌کنم، با آنکه حاضرم برخی از اشتباهات را که در میان رفقای من پدید آمد، بپذیرم. قصدِ من ازین سخن آن نیست که بگویم این جایزه، جایزهای است بورژوازی، اما در برخی محافل که من خوب می‌شناسم، به‌طور غیرقابل‌اجتناب چنین تعبیر خواهد شد.
سرانجام به مسئله‌ی پول می‌رسیم؛ هنگامی‌که فرهنگستان سوئد افتخارش را با مبلغی گزاف همراه می‌کند، بار سنگینی بر دوش برنده‌ی جایزه می‌گذارد؛ و این مسئله مرا بسیار مضطرب کرده است. البته آدم می‌تواند جایزه را بپذیرد و با پولش به سازمان‌ها و جنبش‌هایی که در نظرش گرامی است، کمک کند. من خود در فکر کمیته‌ی رفع تبعیض نژادیِ لندن بودم.
و یا می‌توان به سبب اصول کلی، جایزه را نپذیرفت و در این صورت جنبش مزبور را از آن پشتیبانی که احتمالاً محتاجش بود، محروم کرد. زیرا نمی‌توان از کسی انتظار داشت که به خاطر ۲۵۰۰۰۰ کرون از اصولی که نه تنها از آنِ او بلکه متعلق به تمام رفقایش است، سرپیچی کند. این است که اهدای جایزه و نپذیرفتنِ ناگزیر من، آن را برای من ملال آور ساخته است.

رد جایزه نوبل توسط ژان پل سارتر

بیشتر بخوانید: هنر از نگاه درد؛از شناخت تا آگاهی


منبع: مجله‌ی آرش آبان ۱۳۴۳، شماره نهم

خانه » هنر

برچسب‌ها: نوبل ,

موضوعات مرتبط: تاریخ و اندیشه , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


تاریخ فلسفه غرب – مارتین هایدگر ﭘﺎﻳﻪ ﮔﺬار ﻫﺮﻣﻨﻮﺗﻴﻚ
جمعه 15 اسفند 1399 ساعت 12:57 | بازدید : 527 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

مارتین هایدگر تاریخ فلسفه غرب ،اﮔﺮ ﭼﻪ آﮔﻮﺳﺘﻴﻦ ﻗﺪﻳﺲ و ادﻣﻮﻧﺪ ﻫﻮﺳﺮل ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻓﺮاواﻧﻲ ﺑﺮ مارتین ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ، فیلسوف معاصر آلمانی داﺷﺘﻪ اﻧﺪ؛ اما بی گمان وی ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ ﺗﺄﺛﻴﺮ را از ﻧﻴﭽﻪ گرفته است. ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ، ﺑﺮ ﺧﻼف ﻓﻴﻠﺴﻮﻓﺎن اﮔﺰﻳﺴﺘﺎﻧﺴﻴﺎﻟﻴﺴﺖ ﻛﻪ از ﻧﻈﺎم ﺳﺎزى در ﻓﻠﺴﻔﻪ اﺣﺘﺮاز ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ، در ﺻﺪد اﻳﺠﺎد ﻳﻚ ﻧﻈﺎم ﻓﻠﺴﻔﻲ بر آمد تا پاسخگوی ﺳﺆاﻻت ﻣﺨﺘﻠﻒ درﺑﺎره ﺟﻬﺎن باشد که البته ﺑﺴﻴﺎرى از ﻓﻴﻠﺴﻮﻓﺎن و ﺷﺎرﺣﺎن آﺛﺎر ﻓﻠﺴﻔﻲ، ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ را در اﻳﻦ ﻛﺎر ﻣﻮﻓﻖ ﻧﻤﻲ داﻧﻨﺪ،همراه مجله اینترنتی ماهتوتا باشید.

مارتین هایدگر ﻓﻴﻠﺴﻮف ﺑﺴﻴﺎر ﻣﺸﻜﻞ ﻧﻮﻳﺴﻲ اﺳﺖ

از اﻟﻬﻲ ﺗﺮﻳﻦ اﻟﻬﻴﻮن ﻃﺮﻓﺪار او ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﻠﺤﺪﺗﺮﻳﻦ ﻣﻼﺣﺪه و اﻳﻦ اﺧﺘﻼف ﻋﻈﻴﻢ ﻧﺸﺎن ﻣﻲ دﻫﺪ ﻛﻪ اﺑﻬﺎﻣﻲ در ﺗﻔﻜﺮ او وﺟﻮد دارد. اما در کل از مجموع آثار و اظهارات هایدگر چنین بر می آید که مسئله اصلی او بحران انسان معاصر غربی در بستر سیر اندیشه متافیزیکی است. وی ریشه این بحران را غفلت از وجود در طول تاریخ فلسفه از زمان سقراط و افلاطون تا دوره مدرنیته می داند و از این رو این پرسش از وجود را به عنوان راه حل آن مطرح می کند و این مسئله واحدی است که هایدگر به منظور حل بحران در سیر اندیشه خود دنبال می کند، ولی رویکردهای متفاوت وی به این مسئله در آثارش، برخی را بر آن داشته وی را دارای دو و یا بعضاً سه دوره تفکر متمایز تلقی کنند. البته باید توجه داشت که رویکردهای متفاوت هایدگر به مسئله وجود، هرگز به صورت دو یا سه سیستم ناقض یکدیگر چنانچه در ویتگنشتاین این گونه است، در نمی آید.
هایدگر در پاره ی اول مهمترین کتاب خود «هستی و زمان» (یعنی نسخه موجود کتاب) می کوشد تا از مجرای پرسش از وجود و فهم زمان بر اساس وجود، راه حلی برای حیث اول بحران (یعنی بی خانمانی انسان) ارائه نماید. وی همچنین درصدد بود تا در پاره ی دوم هستی و زمان که هرگز نگاشته نشد، با فهم وجود بر اساس زمان به ارائه ی راه حلی برای حیث دوم بحران (نهیلیسم وجودی) بپردازد، اما دریافت که استعداد کافی برای این کار(یعنی فهم وجود بر اساس زمان) وجود ندارد و در نتیجه باید در جستجوی زبان جدیدی برای فلسفه برآمد. از این رو هایدگر در تقریر پاره دوم احساس ناتوانی کرد و نگارش هستی و زمان را نیمه کاره رها کرد. ادامه حیات هایدگر تلاش برای ایجاد چنین استعدادی به منظور فهم مسئله مذکور است. این دغدغه وی را متوجه پرداختن به هنر، شعر، تکنولوژی و … می کند تا از این طریق بتواند زبان و فکر را بازسازی کند.

یکی از اندیشه های هایدگر

بر اساس تفسیری که از یکی از اندیشه های هایدگر شده است، می توان او را فیلسوفی الهی نامید و از آن جا که خدا را- به معنایی که در ادیان و مذهب آمده است – به طور مطلق قبول ندارد، می توان او را یک متفکر الحادی دانست. نظرگاه ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ در باب خدا را می توان با این جمله ی نیچه در چنین گفت زرتشت -اکنون دیرزمانی است که خدا مُرده است- هم سنجید. هایدگر ﻣﻌﺘﻘﺪ است که اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻧﻴﭽﻪ ﻧﺎﻇﺮ ﺑﻪ ﺑﺤﺚ وﺟﻮد ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ درﺑﺎره ﺧﺪا ﻧﻴﺴﺖ؛ ﻳﻌﻨﻲ ﻧﻤﻲ ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﺧﺪا وﺟﻮد ﻧﺪارد. زﻳﺮا ﺑﺤﺚ از ﻣُﺮدﮔﻲ ﺑﺮاى ﻣﻮﺟﻮدى ﺳﺰاوار اﺳﺖ ﻛﻪ زمانی ﺑﻮده و ﺑﻌﺪ ﻧﺒﺎﺷﺪ. اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ در اذﻫﺎن و ﻧﻔﻮس ﻣﺮدم ﺗﺎ ﻫﻤﻴﻦ اواﺧﺮ ﺣﻀﻮر داﺷته و آدﻣﻴﺎن ﭼﻨﺎن زﻧﺪﮔﻲ ﻣﻲ ﻛﺮدﻧﺪ ﻛﻪ ﺧﻮد را در ارتباط ﺑﺎ ﺧﺪا ﻣﻲ داﻧﺴﺘﻨﺪ، ﻟﺬا از او ﺧﻮف و رﺟﺎﻳﻲ داﺷﺘﻨﺪ، اﻋﻤﺎﻟﻲ را اﻧﺠﺎم ﻣﻲ دادﻧﺪ و اﻋﻤﺎﻟﻲ را ﺗﺮک ﻣﻲ ﻛﺮدﻧﺪ ﭼﻮن ﺧﻮد را در ﻣﺤﻀﺮ ﺧﺪا ﻣﻲ داﻧﺴﺘﻨﺪ. اﻣﺮوزه، اﻳﻦ ﺣﻀﻮر از ﺑﻴﻦ رﻓﺘﻪ اﺳﺖ و ﺧﺪا ﻣُﺮدﮔﻲ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ. اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ در ﻋﻤﻞ ﺧﻮﻳﺶ، ﺑﻪ ﺗﺪرﻳﺞ، ﺑﻪ ﺟﺎﻳﻲ رﺳﻴﺪه اﻧﺪ ﻛﻪ ﮔﻮﻳﺎ ﺧﺪاﻳﻲ ﻧﻴﺴﺖ. ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ ﺑﻪ ﻃﻮر ﻛﻠﻲ ﻣﻌﺘﻘﺪ اﺳﺖ اﻳﻦ ﻏﻴﺎب ﺧﺪا ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺣﻮادث ﻣﻄﻠﻮب و ﻧﺎﻣﻄﻠﻮﺑﻲ ﺷﺪه اﺳﺖ. ﺑﻌﺪ از ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ، ﻃﺮﻓﺪاران اﻟﻬﻲِ ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ ﺑﻴﺸﺘﺮ تبعات ﻧﺎﻣﻄﻠﻮب ﻏﻴﺎب ﺧﺪا را ﻣﻄﺮح ﻣﻲ ﺳﺎزﻧﺪ و از ﻃﺮف دﻳﮕﺮ، ﻃﺮﻓﺪاران ﻣﻠﺤﺪ ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ ﺗﺒﻌﺎت ﻣﻄﻠﻮب ﻏﻴﺎب ﺧﺪا را ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﺮوز ﻣﻲ دﻫﻨﺪ.
ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ، ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﻓﻴﻠﺴﻮف ﻏﺮﺑﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﻮﻋﻲ دم از اﺻﺎﻟﺖ وﺟﻮد زده اﺳﺖ. وﻟﻲ وﺟﻮدى ﻛﻪ او ﮔﻔﺘﻪ، ﭼﻮن ﻣﻮرد ﺗﻔﺴﻴﺮﻫﺎى ﻣﺨﺘﻠﻔﻲ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ، ﻧﻤﻲ ﺗﻮان ﻗﺎﻃﻌﺎﻧﻪ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺎن اﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﻴﻠﺴﻮﻓﺎن ﻣﺎ ﮔﻔﺘﻪ اﻧﺪ؛ اﮔﺮ ﭼﻪ ﭼﻨﻴﻦ اﺣﺘﻤﺎﻟﻲ ﺑﺴﻴﺎر ﻗﻮى اﺳﺖ. ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺷﺎرﺣﺎن منظور او را ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ اى ﻣﻌﻨﺎ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﻛﺎﻣﻼ ﺑﺎ وﺟﻮد در اﺻﻄﻼح ﻓﻼﺳﻔﻪ اﺳﻼﻣﻲ اﻧﻄﺒﺎق دارد. ﻣﺮاد از وﺟﻮد در اﻳﻨﺠﺎ، وﺟﻮد ﻣﺤﻤﻮﻟﻲ اﺳﺖ ﻧﻪ وﺟﻮد راﺑﻂ و راﺑﻄﻲ. ﺟﻤﻠﻪ ﻣﻌﺮوﻓﻲ ﻫﻢ ﻛﻪ از ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ داﺋﻤﺎً ﮔﻔﺘﻪ ﻣﻲ ﺷﻮد ﻛﻪ «اﻧﺤﻄﺎط ﻏﺮب از ﻏﻔﻠﺖ از وﺟﻮد ﺷﺮوع ﺷﺪه اﺳﺖ»، ﻧﺎﻇﺮ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ. اﻧﺤﻄﺎط ﻏﺮﺑﻴﺎن ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ، ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﻫﻴﺎت ﻣﻲ ﭘﺮدازﻧﺪ و از وﺟﻮد و ﻧﻔﺲ وﺟﻮد ﻏﺎﻓﻞ ﺷﺪه اﻧﺪ و ﺑﻌﻀﻲ از اﺧﺘﻼﻓﺎﺗﻲ ﻛﻪ ﻃﺮﻓﺪاران ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ در اﻳﺮان ﺑﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎن ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ دارﻧﺪ، ﺑﺮ ﻫﻤﻴﻦ اﺳﺎس ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻴﻪ اﺳﺖ. در ﻛﺸﻮر ﻣﺎ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ و از آن ﺟﻤﻠﻪ ﻓﺮﻫﻨﮓ و ﻓﻠﺴﻔﻪ دﺳﺖ و ﭘﺎ ﺷﻜﺴﺘﻪ وارد ﻣﻲ ﺷﻮد، از ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻏﺮب، ﺑﮕﻮ ﻣﮕﻮﻫﺎى آن به ﻓﻴﻠﺴﻮﻓﺎن و روﺷﻨﻔﻜﺮان و ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻋﻠﻤﻲ ﻣﺎ رسیده اﺳﺖ که ﻣﺎ ﺑﻪ اﺧﺘﺼﺎر ﺑﻪ اﻳﻦ ﺟﺒﻬﻪ ﺑﻨﺪى اﺷﺎره ﻣﻲ ﻛﻨﻴﻢ:
ﻣﻬﻤﺘﺮﻳﻦ ﻣﻮاﻓﻖ ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ را در اﻳﺮان دﻛﺘﺮ اﺣﻤﺪ ﻓﺮدﻳﺪ می دانند. اﺣﻤﺪ ﻓﺮدﻳﺪ ﺧﻮدش در زﻣﺎن ﺣﻴﺎت ﻣﮕﺮ در اواﻳﻞ ﻧﻮﺟﻮاﻧﻲ و ﺟﻮاﻧﻲ ﻛﺘﺎﺑﻲ ﻧﻨﻮﺷﺖ؛ اما ﮔﺮوه کثیری از روﺷﻨﻔﻜﺮانِ ایرانی ﺷﺎﮔﺮدان اﻳﺸﺎن ﺑﻮدﻧﺪ ﻛﻪ اﻳﻨﻬﺎ در ﺗﻔﻜﺮ ﻓﻠﺴﻔﻲِ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺎ ﺧﻴﻠﻲ اﺛﺮ ﮔﺬاﺷﺘﻨﺪ از ﺟﻤﻠﻪ: دارﻳﻮش آﺷﻮرى، دﻛﺘﺮ رﺿﺎ داورى، دﻛﺘﺮ ﻋﻠﻴﻤﺮاد داودى و بسیاری دیگر. ﺑﻪ ﺗﻌﺒﻴﺮ دﻳﮕﺮ ﻣﻲ ﺗﻮان ﮔﻔﺖ در ﻣﻴﺎن روﺷﻨﻔﻜﺮان اﻳﺮاﻧﻲ آﻧﻬﺎ ﻛﻪ ﻣﻮاﻓﻖ ﻓﻠﺴﻔﻪ اﻧﺪ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ اى ﺑﺎ دﻛﺘﺮ ﻓﺮدﻳﺪ ﻣﺮﺗﺒﻂ اﻧﺪ؛ ﻳﺎ ﺷﺎﮔﺮد ﺑﻼﻓﺼﻞ او ﺑﻮده اﻧﺪ و ﻳﺎ ﺑﺎ ﻳﻚ واﺳﻄﻪ ﺷﺎﮔﺮد او ﻫﺴﺘﻨﺪ. از آﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻓﺮدﻳﺪ اﮔﺰﻳﺴﺘﺎﻧﺴﻴﺎﻟﻴﺴﺴﺖ ﻫﺎﻳﺪﮔﺮى اﺳﺖ و در ﻫﺎﻳﺪﮔﺮى ﺑﻮدن ﻫﻢ ﻣﻔﺮط اﺳﺖ؛ ﻫﻤﻪ ﺷﺎﮔﺮدان از او در اﻳﻦ ﺟﻬﺖ ﻣﺘﺄﺛﺮاﻧﺪ. ﺑﺮ ﻋﻜﺲ، ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﻫﺎﻳﺪﮔﺮﻧﺪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ اﺻﻼ ﺑﺎ ﻓﻠﺴﻔﻪ ی ﻣﺘﺎﻓﻴﺰﻳﻚ میانه ای ﻧﺪارﻧﺪ؛ اﻟﺒﺘﻪ ﺑﺎ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻫﺎى ﻣﻀﺎف ﻣﻮاﻓﻖ اﻧﺪ، وﻟﻲ ﺑﺎ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻫﺎى ﻣﺘﺎﻓﻴﺰﻳﻚ ﻣﻮاﻓﻖ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ.

تاریخ فلسفه غرب

اﻳﻦ ﮔﺮوه ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻳﺎ ﻓﻠﺴﻔﻪ را، ﻛﺎﻣﻼ ﺑﻲ اﺛﺮ و ﺑﻲ ﺧﺎﺻﻴﺖ ﻣﻲ داﻧﻨﺪ و ﻳﺎ در ﻓﻠﺴﻔﻪﻫﺎى ﻣﻀﺎف ﻣﺜﻼً در ﻓﻠﺴﻔﻪ اﺧﻼق، ﺳﻴﺎﺳﺖ، ﻫﻨﺮ، ﻋﻠﻮم اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، ﻋﻠﻮم ﺗﺠﺮﺑﻲ ﻓﺎﻳﺪه ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻨﺪ (مانند آﻗﺎى ﺑﻬﺎءاﻟﺪﻳﻦ ﺧﺮﻣﺸﺎﻫﻲ). اﻳﻦ ﻃﺮز ﺗﻔﻜﺮ، اﻣﺮوزه ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﻨﺘﺴﺐ ﺑﻪ «ﭘﻮﭘﺮ» اﺳﺖ و ﻫﺮ ﺟﺎ ﺑﺤﺚ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺎ ﭘﻮﭘﺮ ﻣﻄﺮح اﺳﺖ، ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﭘﻮﭘﺮ ﻗﺮار داده ﻣﻲ ﺷﻮد. ﭘﻮﭘﺮ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪه ی ﻛﺴﺎﻧﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻣﻄﻠﻖ ﻗﺎﺋﻞ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ و ﻫﻴﭻ ﺳﻮدى ﺟﺰ ﻟﻔﺎﻇﻲ و ﻣﻬﻤﻞ ﺑﺎﻓﻲ در اﻳﻦ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻧﻤﻲ ﺑﻴﻨﻨﺪ. ﺗﻘﺎﺑﻞ و ﻣﻨﺎزﻋﻪ دﻛﺘﺮ ﺳﺮوش و دﻛﺘﺮ داورى ﻣﻴﺮاﺛﻲ اﺳﺖ از همین ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ دو دﻳﺪﮔﺎه ﻓﻠﺴﻔﻲ ﻳﻌﻨﻲ دﻳﺪﮔﺎه ﭘﻮﭘﺮی و ﻫﺎﻳﺪﮔﺮی. دکتر ﺳﺮوش در واﻗﻊ، ﺑﻪ ﻳﻚ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪه ﻃﺮز ﺗﻔﻜﺮ ﭘﻮﭘﺮى است و دﻛﺘﺮ داورى ﻧﻤﺎﻳﻨﺪه ﻃﺮز ﺗﻔﻜﺮ ﻫﺎﻳﺪﮔﺮى؛ و اﻳﻨﻜﻪ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻴﺪ در ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎى ﺳﺮوش ﻣﻌﻤﻮﻻ ﻣﻲآﻳﺪ ﻛﻪ اﮔﺰﻳﺴﺘﺎﻧﺴﻴﺎﻟﻴﺴﻢ ﻧﻬﺎﻳﺘﺎً ﺑﻪ ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ و ﺗﻤﻠﻖ ﮔﻮﻳﻲ ﻫﻴﺘﻠﺮ ﻣﻲ اﻧﺠﺎﻣﺪ؛ ﺗﻌﺮﻳﻀﻲ اﺳﺖ ﺑﺮ ﺑﻄﻼن راه ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ، ﭼﻮن ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ ﭘﺲ از روى ﻛﺎر آﻣﺪن ﻫﻴﺘﻠﺮﻳﺎن در آﻟﻤﺎن، ﺷﺨﺼﻴﺘﻲ ﺑﻮد ﻛﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮ ﻛﻨﺎر ﻧﺸﺪ، ﺑﻠﻜﻪ رﺋﻴﺲ داﻧﺸﮕﺎه ﻓﺮاﻧﻜﻔﻮرت آﻟﻤﺎن ﺷﺪ و ﻣﺪاﻓﻊ ﻫﻴﺘﻠﺮ ﻫﻢ ﺑﻮد و در ﺳﺨﻨﺮاﻧﻲ ﻣﻌﺮوﻓﻲ ﻛﻪ ﺑﺎرﻫﺎ ﺗﺮﺟﻤﻪ و ﺗﺠﺪﻳﺪ ﭼﺎپ ﺷﺪ، ﺑﻪ ﻧﺴﻞ ﺟﻮان و داﻧﺸﺠﻮﻳﺎن ﺗﻮﺻﻴﻪ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ رﻫﺒﺮى ﻣﻌﻨﻮى ﻫﻴﺘﻠﺮ را ﺑﭙﺬﻳﺮﻧﺪ و ﻧﺪاى او را ﻧﺪاى ﻣﻠﺖ ﻏﺮب ﺑﺪاﻧﻨﺪ. اﻣﺜﺎل دکتر ﺳﺮوش ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﻋﺎﻗﺒﺖ اﻳﻦ ﻧﻤﺎینده فلسفه ی اﮔﺰﻳﺴﺘﺎﻧﺴﻴﺎﻟﻴﺴﺖ ﻛﻪ در ﻧﻬﺎﻳﺖ درﺑﺎرى ﺷﺪ، ﺳﺮاﻧﺠﺎمِ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺑﺎﻓﻲ اﺳﺖ.

ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ ﭘﺎﻳﻪ ﮔﺬار ﻫﺮﻣﻨﻮﺗﻴﻚ

ﻫﺮﻣﻨﻮﺗﻴﻚ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻳﻚ ﺷﺎﺧﻪ از ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻣﺘﻮن، ﭼﻬﺎر رﻫﺒﺮ دارد ﻛﻪ اوﻟﻴﻦ آﻧﻬﺎ بدون تردید ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ اﺳﺖ. ﺑﻌﺪ از او ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻣﺜﻞ ﭘﻞ رﻳﻜﻮر ﻓﺮاﻧﺴﻮى، ژاک درﻳﺪا، دﻳﻠﺘﺎى و ﺷﻼﻳﺮ ﻣﺎﺧﺮ از ﺑﺰرﮔﺎن ﻫﺮﻣﻨﻮﺗﻴﻚ ﻫﺴﺘﻨﺪ وﻟﻲ ﺑﻪ ﻟﺤﺎظ زﻣﺎﻧﻲ و ﺗﺄﺛﻴﺮ، ﻣﻘﺪم ﺑﺮ ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ. ﺑﻪ ﻃﻮر ﻛﻠﻲ، ﭼﻬﺎر ﻗﺴﻢ ﻫﺮﻣﻨﻮﺗﻴﻚ دارﻳﻢ؛ ﻫﺮﻣﻨﻮﺗﻴﻚ روﺷﻲ، ﻫﺮﻣﻨﻮﺗﻴﻚ ﻓﻠﺴﻔﻲ، ﻫﺮﻣﻨﻮﺗﻴﻚ ادﺑﻲ و ﻫﺮﻣﻨﻮﺗﻴﻚ اﻟﻬﻴﺎﺗﻲ (دﻳﻨﻲ).
اﻃﻼﻗﺎت و ﻋﻤﻮﻣﺎﺗﻲ ﻛﻪ در ﻛﻼم ﻫﺮ ﮔﻮﻳﻨﺪه اى ﺑﻪ ﻛﺎر ﻣﻲ رود از دو ﻧﺎﺣﻴﻪ ﻣﻮرد ﺗﻘﻴﻴﺪ و ﺗﻀﻴﻴﻖ واﻗﻊ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ؛ ﻳﻜﻲ از ﻧﺎﺣﻴﻪ ﻓﻀﺎى ﺑﻴﺮوﻧﻲ و ﻗﺮﻳﻦ ﺑﺎ ﺳﺨﻦ و دﻳﮕﺮى ﻓﻀﺎى ذﻫﻨﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪه. ﻫﺮﻣﻨﻮﺗﻴﻚ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﺎ دوﻣﻲ ﺳﺮ وﻛﺎر دارد، ﻳﻌﻨﻲ ﻫﺮ ﮔﺎه ﻣﻦِ ﻣﺘﻜﻠﻢ ﻟﻔﻈﻲ را ﺑﻪ ﻛﺎر ﻣﻲ ﺑﺮم، ﻣﻔﺎﻫﻴﻤﻲ را در ﻧﻈﺮ ﻣﻲ ﮔﻴﺮم ﻛﻪ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﻣﺨﺎﻃﺐ از آن ﻟﻔﻆ ﺗﻌﺪاد ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻳﺎ ﻛﻤﺘﺮى از آن ﻣﻔﺎﻫﻴﻢ ﻣﻮرد ﻧﻈﺮ ﻣﺮا ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﻮد و بنابراین ﺳﺨﻦ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻌﺪ از ﺟﺪا ﺷﺪن از ﺻﺎﺣﺐ آن اﺳﺘﻘﻼل دارد و ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻲ داﻧﻴﺪ و ﻧﻤﻲ ﺗﻮاﻧﻴﺪ ﺑﻔﻬﻤﻴﺪ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﭼﻪ ﺗﻠﻘﻲ از اﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﺧﻮاﻫﺪ داﺷﺖ. ﻋﻨﺎﺻﺮى ﻛﻪ اﻧﮕﻴﺰه ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ را ﻣﻲ ﺳﺎزﻧﺪ ﺗﺎ ﻫﺸﺖ ﻋﻨﺼﺮ ﺷﻤﺎرش ﺷﺪه اﻧﺪ و ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﻳﻚ ﺳﺨﻦ ﭼﻨﺪ اﻧﮕﻴﺰه را ﻣﺠﻤﻮﻋﺎً ﺑﺎ ﻫﻢ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. در ﻫﺮﻣﻨﻮﺗﻴﻚ، ﺗﻼش ﻣﻲ ﺷﻮد ﺗﺎ اﻧﮕﻴﺰه ﻫﺎى ﺳﺨﻦ درﻳﺎﻓﺘﻪ ﺷﻮد ﺗﺎ ﺗﻔﺴﻴﺮ آن نزدیکتر ﺑﻪ واﻗﻊ ﺑﺎﺷﺪ. ﻓﻬﻢ اﻳﻦ اﻧﮕﻴﺰه ﻫﺎ و ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﺤﻴﻄﻲ و اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﺮوز ﺳﺨﻦ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎى ﺗﺎرﻳﺨﻲ ﺑﻮدن ﻣﺘﻦ اﺳﺖ.
به بیانی دیگر می توان گفت گاهی ما با واقعیتی از واقعیت های جهان هستی مواجه می شویم تا خودِ آن واقعیت را بشناسیم اما گاهی از این حیث به یک شیء نزدیک می شویم که گمان می کنیم این شیء دال بر چیز دیگری است و می خواهیم ببینیم دال بر چه چیزی است. البته اینکه این معامله را با همه ی موجودات می توان کرد یا نه، محل بحث است. اما چیزی که در آن جای هیچ گونه شکی مطرح نیست، این است که این معامله را می توان با آثار مکتوب و ملفوظ و هنری انجام داد. وقتی این دو حیث از هم تفکیک می شوند، می توانیم بگوییم ما دو پدیده داریم: یک پدیده علم است و پدیده دیگر فهم است.

ﻫﺮﻣﻨﻮﺗﻴﻚ

من نوشته و گفته شما را فهم می کنم اما به بشقاب علم دارم. علم، محل بحث معرفت شناختی و فهم، محل بحث هرمنوتیک است.

مارتین هایدگر

بیشتر بخوانید:رد جایزه نوبل توسط ژان پل سارتر

ادامه دارد…
ویرایش و تلخیص: محمد جوان شایانی

خانه » تاریخ و اندیشه

برچسب‌ها: فلسفه غرب ,

موضوعات مرتبط: تاریخ و اندیشه , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


سورن کی‌یرکگور تاریخ فلسفه غرب
جمعه 15 اسفند 1399 ساعت 12:57 | بازدید : 198 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

سورن کی‌یرکگور تاریخ فلسفه غرب،اگر سوابق اگزیستانسیالیسم، که رگ و ریشه هایى از آن در آراى قدما وجود دارد را در نظر نگیریم، مى توان گفت کی یرکگور پدر اگزیستانسیالیسم است که سوابق و ریشه هایى از تفکرات او را مى توان در نظرات کسانى مثل سقراط، فلوطین، مارکوس اورلیوس، اپیکتتوس، اگوستین، پاسکال و …پیداکرد. او اولین کسى است که به صورت مستقل مکتبى به اسم »اگزیستانسیالیسم» را پایه ریزى کرد. او را جزو اگزیستانسیالیست های الهى می دانند که در دهه اول قرن نوزدهم زندگی می کرد.

اگزیستانسیالیسم از نیمه دوم قرن نوزدهم دو شعبه شد: یک شاخه الحادى و یک شاخه الهى). کی یر کگور عمر کوتاهى داشت و ۴۳ سال بیشتر عمر نکرد. اما حجم آثار او بسیار عظیم است، به طورى که هنوز بسیارى از آثار او به زبان انگلیسى ترجمه نشده است.

اگر بخواهیم آراى کی یر کگور را به لحاظ معرفتى رده بندی کنیم، باید گفت که او در درجه اول متکلم است؛ در درجه دوم فیلسوف و در درجه سوم عارف. به همین خاطر معمولا در دایره المعارفها، اولین وصفى که براى او مى آورند، متکلم است و مى گویند: «متکلم مسیحى». شعار او نیز در تمام مدتى که به نوشتن آثار خود مشغول بود، دفاع از مسیحیت راستین بود. اعتقاد او بر این بود که مسیحیت به دست روحانیون و متکلمان سابق مسیحى، تصویر تیره اى پیدا کرده است و اول باید مسیحیت راستین را شناخت و شناساند و بعد از آن دفاع کرد. از این منظر، کى یرکگور با نظامِ روحانیت دانمارک در افتاد و تا آخر عمر هم مخالف روحانیت مسیحى دانمارک بود و در کتابهاى ترجمه شده به فارسى درباره او، دیده مى شود که روحانیت مسیحى حمله هاى وسیعى به او کرده اند.
در آثار کى یرکگور از چهار فیلسوف نام برده مى شود: ۱- سقراط، به روایت افلاطون یا به گفته غربیان سقراط افلاطونى؛ کى یرکگور با چنین سقراطى موافق است و احترام بسیارى براى او قائل است .۲– ارسطو؛ همواره وقتى اسم او را مى آورد، براى این است که به یکى از نظرات او حمله کند، او مخالفتِ شدیدى با ارسطو دارد. ۳- کانت؛ بعضى از آرای او را مى پذیرد و بعضى را هم رد مى کند ۴- هگل؛ وقتى اسم او را مى آورد با اسم عالیجناب هگل از او یاد می کند و با این وصف او را مسخره مى کند. در آثار او به جز چهار فیلسوف پیش گفته، نقل قولى دیده نمى شود و اساساً او متفکرى است که نقل قول در آثارش به کمترین میزان دیده مى شود و همه حرفها از خود اوست.

 

درونمایه هاى اصلى تفکر سورن کی‌یرکگور :

تفرد
او در باب تفرد به پنج گزاره اشاره می کند : ۱- خودت باش . یعنی چنان رفتار کن که باطنت با ظاهرت وفاق داشته باشد. ۲- خودت را باش . یعنی فقط نگران سرنوشت خودت باش . در واقع نوعی طرز تفکر فرد گرایانه داشته باش نه تفکر جمع گرایانه.( و این البته به این معنا نیست که به دیگران فکر نکن). ۳- خودت را بشناس. سعی کن تصویری که از خود داری هر چه بیشتر با واقع مطابق باشد. هر فردی چند گونه تصویر از خود دارد : یکی آن خودی که واقعا هست. دوم خودی که خیال می کند آن گونه هست. سوم خودی که دیگران خیال می کنند من آن هستم . چهارم خودی که من خیال می کنم که دیگران خیال می کنند که من آنم و پنجم خودی که دیگران خیال می کنند که من خیال می کنم من آن هستم. خودت را بشناش به این معناست که تصویر اول و دوم مطابق یکدیگر در آیند. اگر چنین شود خود شناسى انجام شده است. ۴- وضع مطلوب خودت را بشناس. در حالت سوم وضع موجود شناخته می شد و در این مرتبه شناخت وضع مطلوب مورد نظراست. ۵- از وضع موجود به سوی وضع مطلوب همیشه در حرکت باش.

گزینش

کى یرکگور به مراحل سه گانه اى در گزینش قائل است که از این جهت با آنچه سارتر در بابِ گزینش مى گوید، متفاوت است؛ او مى گوید هر انسانى در هر حال در یکى از این سه مرحله زندگى مى کند.
۱- مرحله ی لذت طلبانه یا زیبایى شناختى
۲- مرحله اخلاقى
۳- مرحله دینى یا عاشقانه زیستن
مى توان از مرحله اول به دوم یا سوم پاگذاشت ولى ممکن است انسانى تا آخر عمر در یک مرحله بماند. اما ببینیم فرق این سه مرحله در چیست؟
کى یرکگور مى گوید گاهى اصل حاکم بر زندگى انسان لذت است؛ یعنى او چنان زندگى مى کند که کنش ها و واکنش هاى او فقط براى کسب لذت هر چه بیشتر است. در این حالت، انسان در مرحله کامجویی و لذت طلبانه زندگى مى کند. او در گزینش ها، کارى را بر مى گزیند که لذت بیشترى براى او تأمین مى کند و ملاک گزینش چیزى جز لذت نیست. مراد از لذت در اینجا، لذت هایى است که قدما به آن لذت هاى جسمانى مى گویند ـ مثل لذتى که انسان از خوردن، آشامیدن و ارضای غریزه جنسى مى برد.
اما گاهی انسان به دنبال لذت نیست بلکه می خواهد چنان کند که قواعد اخلاقی را زیر پا نگذارد و رعایت قواعد برای او اهمیت دارد . مثل همان شعار اخلاقی که حق را بگو حتی اگر به ضرر تو باشد . مرحله سوم وقتی است که او نه تابع لذت است و نه قواعد اخلاق؛ بلکه تابع امر و نهی الهی است . از این رو او معتقد است امر و نهی الهی همیشه تابع قواعد اخلاقی نیست و کسى که متدین است به قواعد اخلاقى کارى ندارد و امر و نهى الهى را تبعیت مى کند. اگر امرونهى الهى موافق با قواعد و موازین و قوانین اخلاقى بود که چه بهتر و اگر نبود هم مشکلى نیست. اما مگر امرونهى الهى مى تواند مخالف موازین اخلاقى باشد؟! کی یرکگور مى گوید: نه تنها مى تواند، بلکه این طور هم هست و پا را هم فراتر می گذارد و می گوید اصلاً باید این طور باشد. امر و نهى الهى باید گاهى ناقض قواعد اخلاقى باشد. کتاب معروف او تحت عنوان «ترس و لرز» که شاهکار ادبى، فلسفى اوست، در اثبات همین مدعاست که امر و نهى خدا گاهى ناقض همه قواعد اخلاقى است. او در این کتاب به بررسی جریان مأموریت ابراهیم در ذبح فرزند خود اسماعیل (بنابر متون اسلامى و اسحاق بنابر روایات عهدعتیق) می پردازد که به گفته او با عقل حسابگر نمى توان تناقض موجود در عمل ابراهیم را حل کرد. کارِ ابراهیم با مقوله دیگرى غیر از عقل فهمیدنى است چرا که کار ابراهیم و اسماعیل با قواعد اخلاقى منافات زیادى دارد؛ به عنوان اولین اشکال می توان گفت که خدایا چگونه در راه تو اگر کسى بخواهد وصال بیابد، باید کس دیگرى را بکشد و تا قاتل نشود به تو نمى رسد. اشکال بالاتر آنکه بگویند انسان در راه رسیدن به خدا باید از عزیزترین عزیزانش بگذرد. این چه راهى است که انسان باید با امیال فطرى(مثل حبِ فرزند) مقابله کند. او به چه جرمى گریبان فرزندش را بگیرد و بگوید مى خواهم تو را بکشم؟ اگر فرزند سؤال کرد، او چه بگوید؟ از این مهم تر اسماعیل مى توانست بگوید، ما گناه نکرده ایم که پدرمان مى خواهد به خدا برسد. سرِ من باید برود که این مقصود او حاصل مى شود؟ اگر گفته بودند اى ابراهیم! حال که مى خواهى به ما برسى، خودت را به کشتن بده اشکال کمتر بود اما گفته اند ابراهیم اگر مى خواهى به خدا برسى باید به کشتن دیگرى گردن بگذارى. اینها هیچ کدام با قواعد اخلاقی نمی خواند اما چطور اسماعیل و ابراهیم حتی اعتراض هم نکردند و نگفتند که آدم کشتن خلاف قواعد اخلاقى است؟ کی یر کگور پاسخ را در این می یابد که آنها اصلا در مرحله اخلاقى زندگى نمى کردند بلکه در مرحله عاشقانه و ایمانی می زیستند.
البته منظورِ کی یرکگور از «ﮔﺰﻳﻨﺶ» این نیست که ﺑﺮاى ﻫﺮ ﻓﻌﻠﻰ اﻧﺴﺎن ﻳﻚ ﮔﺰﻳﻨﺶ ﺟﺰﺋﻰ اﻧﺠﺎم ﻣﻰ دﻫﺪ، ﺑﻠﻜﻪ او ﻣﻌﺘﻘﺪ اﺳﺖ ﻫﺮ اﻧﺴﺎﻧﻰ واﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺧﺼﺎﻳﻞ ﺧﻮدش ﻳﻚ ﮔﺰﻳﻨﺶ ﺑﺰرگ در ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ ﻳﻜﻰ از اﻳﻦ ﺳﻪ ﻣﺮﺣﻠﻪ اﻧﺠﺎم ﻣﻰ دﻫﺪ .ﻣﺜﻼ اﮔﺮ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﻟﺬت ﻃﻠﺒﻰ را ﺑﺮﮔﺰﻳﺪ ، ﺳﺎﻳﺮ اﻋﻤﺎل و رﻓﺘﺎر ﺧﻮد را ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺑﺎ اﻳﻦ اﻟﮕﻮى ﻛﻠﻰ ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ و ﮔﺰﻳﻨﺶ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ و ﻫﻤﻴﻦ ﻃﻮر در ﺑﺎره ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﻣﺮاﺣﻞ دﻳﮕﺮ را ﺑﺮ ﻣﻰ ﮔﺰﻳﻨﺪ. پس به تعبیر فلسفى، ما اولا و بالذات یکى از این سه مرحله را مى پذیریم و گزینش مى کنیم و ثانیاً بقیه اعمال ما تحقق مى پذیرد. بر این اساس بعضى انسانها در مرحله لذت جویی اند، بعضى در مرحله اخلاقى و بعضى در مرحله عاشقى اند. اقتضاى خود شناسى این است که هر کس ببیند در کدام مرحله زیست مى کند. شاید معناى اینکه خود شناسى بهترین معرفتهاست، همین نکته باشد که انسان به مرحله زندگى خویش پى مى برد و خود را فریب نمى دهد.
البته ژان پل سارتر، دقیقاً در نقطه مقابل کى یرکگور، معتقد بود ما درباره هر عمل جزیى دست به گزینش مى زنیم و این مطلب، مهمترین اختلاف سارتر با سایر فیلسوفان اگزیستانسیالیست است.
ﻛﻰ ﻳﺮﻛﮕﻮر ﻣﻌﺘﻘﺪ اﺳﺖ اﻛﺜﺮ ﻣﺮدم در ﻣﺮاﺣﻞ اول زﻧﺪﮔﻰ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ .ﭘﻮﺷﺎک، ﻣﺴﻜﻦ، ﻏﺬا، ﺗﻔﺮﻳﺢ، ﻋﻠﻢ ﻃﻠﺒﻰ ﻏﺎﻳﺖ ﻗﺼﻮاى ﻫﻴﭻ ﻛﺪام از انسان ها ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻠﻜﻪ ﻏﺎﻳﺖ، ﻟﺬﺗﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ از ﻫﺮ ﻳﻚ از اﻳﻨﻬﺎ ﺣﺎﺻﻞ ﻣﻰ ﺷﻮد.

پارادوکس ایمان،سورن کی‌یرکگور

در یک تقسیم بندی کلى مى توان گزاره هاى دینىِ اعتقادی یک شخص را به سه دسته خردپذیر – خردگریز و خردستیز تقسیم کرد و براى هر یک از آنها نمونه اى در دین یافت. کى یرکگور با این تقسیمِ اعتقادات و متعلقات ایمان مخالف است و معتقد است گزاره هاى دینى ناظر به ایمان ما، هیچکدام خردپذیر نیستند بلکه اکثر آنها خرد ستیزند و بعضى هم خردگریز. یعنى ما به گزاره هایى ایمان آورده ایم که بخشى از آنها با عقل امکان رد و اثبات آنها نیست (عقل گریز) و بخشى دیگر که اکثریت را تشکیل مى دهند، گزاره هایى اند که مفاد آنها با عقل در تضاد است و عقل با آنها سرستیز دارد.(عقل ستیز)
این جمله معروف، شعار بسیارى از اگزیستانسیالیسستها است که «ایمان مى آورم چون معقول نیست »یا « چون باورکردنى نیست» . در نظر آنها، بسیارى از امور مذهب که ایمانی اند، استدلال بردار نیستند و ایمان یک جهش است. کى یرکگور براى فهم جهش مثال مى زند از کسى که در شب کاملاً ظلمانى خود را از بلندى به پایین پرت مى کند. ممکن است روى رختخواب پرقو بیفتد و ممکن هم هست روى تعدادى تیر و سر نیزه و … . اما هر کس مى خواهد به رختخواب پرقو بیفتد باید جهش داشته باشد و ایمان بیاورد. مؤمن به چیزهایى ایمان مى آورد که معلوم هم نیست مطابق با واقع باشدیا اصلا واقعیتى داشته باشد و فرداى قیامت معلوم نیست چقدر از اعتقاداتش درست باشند. ولى اگر ساحل امن را مى طلبد باید جهشى انجام دهد و ایمان بیاورد تا اگر مفاد ایمان او درست بود، بهشتى شود. یعنى در این جهش، یا سود مى برد و زیان نمى کند یا ممکن است فقط زیان نکند. این سخنان کى یرکگور، بسیار شبیه شرطیه پاسکال است و در آثار بعضى از عرفاى ما، بویژه آنها که دیدگاه اشعرى دارند مثل مولوى و عین القضاه همدانى، رگه هایى از این سخنان یافت مى شود.

هراس،سورن کی‌یرکگور 

هراس به معنایى که کى یرکگور در نظر داشته با معنایى که از این اصطلاح در روانشناسى مى آورند متفاوت است و نباید ترس و هراس را به جای هم به کار برد. ترس امری است که به عللی گاه و بیگاه در انسان پدیدار می شود و با از بین رفتن عامل ترس از بین می رود. اما هراس آمدنی و رفتی نیست و همیشه قابلِ احساس است . تفاوت دیگر آن است که در ترس عامل آن کاملاً مشخص است‌ اما در هراس عامل آن مجهول است .
کی یرکگور معتقد است که هراسی در همه ما انسانها وجود دارد و انسانها همواره در صدد تمهیداتى هستند تا از آن خلاصى پیدا کنند. یکى از این تمهیدات، شرکت و حضور در عرصه هاى اجتماعى است؛ شرکت در عروسى، عزا، مراسم قصه گویى و اجراى نمایشنامه، شوخى کردن ها و حتى استفاده از وسایل سرگرم کننده اى مثل رادیو و تلویزیون براى فرار از این هراسِ تنهایى است. اما با تنها شدن، احساس هراس بروز مى کند. احساسى که همیشه در درون ما وجود دارد. او وجود این هراس را اینگونه توجیه مى کند. کى یرکگور معتقد است علت این هراس، گناه نخستین انسان است یعنى همان گناه آدم وحوا در بهشت که هنوز هم بخشیده نشده است. در این زمینه فیلسوفان اگزیستانسیالیست، اصلِ هراس را از کى یرکگور پذیرفته اند اما توجیه و منشأیى را که او بیان مى کند، قبول ندارند.

سورن کی‌یرکگور تاریخ فلسفه غرب

بیشتر بخوانید: کاهن دنیای مدرن جوزف بویز

ادامه دارد…

ویرایش و تلخیص: محمد جوان شایانی

خانه » تاریخ و اندیشه

برچسب‌ها: فلسفه غرب ,

موضوعات مرتبط: تاریخ و اندیشه , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نویسندگان
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
آخرین مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان جی فان و آدرس jfun.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1152
:: کل نظرات : 12

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 3

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 13
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 253
:: بازدید ماه : 8065
:: بازدید سال : 27540
:: بازدید کلی : 52989